این اشک من
از چشمه ی آن زخم قدیمی است که جاریست...
این یاد من و نگاه سردت به دل تب زده ی من
شده آتیش فلانی ....!
جرم من بارش این خاطره ها
برسر، پیکر این کویر ِخشک و خالی ِ هوای ِ تو بوده و هست
به چه حقی؟
به چه جرمی؟
عرصه ی خاطره را به روی من می بندی...؟!
نظرات شما عزیزان:
|